خانه › انجمن ها › انجمن احادیث و روایات › حديث قرطاس
-
نویسندهنوشتهها
-
اکتبر 17, 2020 در 1:31 ق.ظ #10572
ناشناس
غیرفعالحديث قرطاس (حدیث دوات و قلم) نامی برای واقعهای تاریخی است که در متون روایی و تاریخی بیان شده است؛ بر اساس این حدیث رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در هنگام بیماری و پیش از وفاتش زمانی که اصحاب و یارانش گرد ایشان جمع شده بودند، فرمود: قلم و دوات بياوريد تا براي شما چيزي بنويسيم، که بعد از من گمراه نشويد اما عمربن الخطاب با بیان این سخن که پیامبر هذیان میگوید، مانع از این کار میشود و وقتی بحث میان اصحاب بالا میگیرد، پیامبر از آنها میخواهد که آنجا را ترک کنند و بدین ترتیب خواسته پیامبر محقق نمیشود![1] از آنجا که توجه به مضمون این حدیث (نوع برخورد خلیفه دوم با درخواست پیامبر) متضمن مباحث کلامی (مثل عصمت، خلافت و جانشینی و …) متعددی است و منعکس نوع نگاه برخی اصحاب به شأن و جایگاه پیامبر و اطاعت پذیری آنان از نبی مکرم اسلام است برخی را بر آن داشته است تا با بیان برخی اشکالات به اصل این جریان خدشه وارد کرده و از اساس وقوع چنین حادثهای را انکار نمایند. در نوشتار حاضر به اهم مسائل مربوط به این مسأله خواهیم پرداخت.
بررسی سند حدیث قرطاس
منکران حدیث قرطاس اصرار دارند بگویند سند این حدیث تنها از ابن عباس نقل شده است و چون او در آن زمان کودک بوده بیان این حدیث از زبان او قابل پذیرش نیست.
پیش از پرداختن به سند این حدیث باید گفت که لازمه این سخن (عدم پذیرش حدیث ابن عباس به خاطر پایین بودن سن) آن است که تمام احادیث ابن عباس به همین دلیل کنار گذاشته شود و باید انبوه احادیث ابن عباس را ضعیف و غیر قابل پذیرش دانست. در حالی که میدانیم در کتب روایی اهل تسنن بیش از 1600 حدیث از ابن عباس نقل شده و اگر قرار باشد به این دلیل، احادیث او را نپذیرند، باید تمام این 1600 حدیث نقل شده توسط ابن عباس که در ابواب مختلف فقه، تاریخ و تفسیر قرار دارند، حذف شده یا کنار گذاشته شوند. ولی نه تنها این نکته عقلاً قابل پذیرش نیست، بلکه در طول تاریخ تا به امروز فقهای اهل سنت به این احادیث و روایات به دیده صحیح نگریسته و به آنها استناد کردهاند. از طرفی با کنار گذاشتن این حجم از روایات، براي اهل سنت چه چیزی باقي ميماند.
از سوی دیگر منابع تاریخی سن ابن عباس را در زمان رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نه ده سال بلکه پانزده سال میدانند، چنانکه از خود ابن عباس نقل شده است: «زماني كه رسول الله(صلی الله علیه وآله) از دنيا رفتند من 15 سال داشتم».[2] ابن حجر عسقلانی در ادامه این نقل اضافه میکند که این نظر، نظر احمد بن حنبل (امام فرقه حنابله) نیز هست.[3] همچنین این گزارش در برخی دیگر از منابع تاریخی نیز آمده،[4] پس سن ابن عباس در آن هنگام 15 سال بوده و کودک به شمار نمیرفته است.
نکته مهم دیگر این است که وقتی محدثان بزرگ اهل سنت تصرح میکنند که از کودکان 3 و 4 ساله احاديثي نقل کرده و آنها را معتبر میدانند، چگونه حدیث ابن عباس (بر فرض ده سال داشتن) قابل پذیریش نیست. چنانکه صاحب صحیح مسلم در کتابش از فردی که تنها چهار سال داشته، روایت نقل كرده و ميگويد اگر يك كودك چهار ساله هم روايتي نقل كند، براي ما حجت است.[5]
همچنین باید توجه داشت که ابن عباس چه جایگاه والایی در روایت و حدیث از همان زمان خود داشته است. کسی که پيامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در حق او چنين دعا میكند: «اللهم فقهه في الدين و علمه التأويل؛ خدايا او را فقيه در دين نما و تاويل در قرآن را به او بياموز».[6]در گزارش دیگری ابن حجر عسقلاني از ابن عباس نقل ميکند: «نزد رسول الله(صلی الله علیه وآله) رفتم جبرئيل نيز در نزد ايشان بود و جبرئيل در مورد من گفت إنه كان حبر هذه الأمة فاستوص به خيرا؛ اين دانشمندترین اين امت خواهد بود به نيكى کردن به او، امت را سفارش كن».[7] در گزارشهای تاریخی درباره جایگاه علمی ابن عباس گفته شده است: «وقتی 70 نفر از اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله) در امري با يك ديگر رقابت داشتند به قول ابن عباس رجوع ميكردند».[8] آیا صحیح است برای رد حدیثی که مطابق نظر ما نیست، به تضعیف و تخریب جایگاه و چهره علمی شخصی همچون ابن عباس بپردازیم؟!
از اینها گذشته حدیث قرطاس از افراد دیگری نیز نقل شده است که به دو مورد اشاره میکنیم:
نقل حدیث از عمر بن خطاب
یکی از راویان این حدیث خود خلیفه دوم عمر بن خطاب است چنانکه در روایتی از زبان او این جریان قل شده است: «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، قَالَ: لَمَّا مَرِضَ النَّبِيُّ قَالَ: ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ، …… ؛ از عمر بن خطاب نقل شده است كه رسول خدا (صلّي اللَّه عليه و آله) در هنگام بيماريش فرمود براى من كاغذ و دواتى بياوريد تا كتابى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد …. ».[9]
نقل حدیث از جابر بن عبدالله انصاری
حدیث قرطاس به صورت دیگری در منابع به ویژه در مسند احمد بن حنبل آمده است که آن را از جابر بن عبدالله انصاري (صحابی عظيم الشان) چنین نقل میکنند: «عَنْ جَابِرٍ، ان النبي صلى الله عليه وسلم دعا عند موته بصحيفة ليكتب فيها كتابا لا يضلون بعده قال فخالف عليها عمر بن الخطاب حتى رفضها؛ پيامبر (ص) هنگام مرگ خواست تا نامهای را بنویسد كه امت بعد از او گمراه نشوند. که عمر بن خطاب مخالفت کرد تا اینکه آن حضرت از آن خوددارى کرد».[10] البته این حدیث جابر با الفاظی دیگر و در منابع تاریخی و پر اهمیت وجود دارد.[11]
علاوه بر باید به این نکته مهم توجه داشت که به نظر میرسد منکران و شبههکنندگان نسبت به ابتداییترین موازین و معیارهای اعتبار سند در علم رجال اهل سنت بیاطلاع هستند؛ چرا که بر اساس اتفاق نظر همه علمای اهل سنت روایاتی که در کتب بخاری و مسلم آمده، صحیح است، همانگونه که اسم این دو کتاب را صحیحین گذاردهاند و بنابر اجماع علمای آنها این دو «اصح الكتب بعد القرآن» میباشند.[12] پس در روایات این دو کتاب بررسی سندی لازم نیست و این روایات در بالاترین درجه صحت و اعتبار میباشند و حتی این کار را بدعت و حرام میدانند.
بررسی متن حدیث قرطاس:
با بررسی متن حدیث قرطاس و روایاتی که مشابه این حدیث بوده و با الفاظی دیگر نقل شده است نشان میدهد، حتی بر فرض که سند حدیث واحد باشد (که نیست و غیر از ابن عباس دیگران نیز هستند) مشکلی ایجاد نمیشود، چون این جریان و حادثه در متون مختلف حدیثی و تاریخی آمده و حتی در کتابهای صحیحین اهل سنت که اصح الکتب نامیده میشوند، منعکس شده است. پس ضعف احتمالی یا نقل از راوی واحد به هیچ وجه قابل پذیرش نیست.
این حدیث در همه كتابهاي مهم و معتبر روائي، تفسيري و تاريخي اهل سنت نقل شده، به ویژه در صحاح سته و در رأس آن صحيح بخاري و مسلم که این حدیث را با اسانيد متعدد بازگو کردند. چنانکه بخاري (م256ق) در هفت مورد (ج1، ص37؛ ج4، ص31؛ ج4، ص66؛ ج5، ص137؛ ج7، ص9؛ ج8، ص161) مسلم در صحيح مسلم پنج مورد (ج5، ص75) و احمد بن حنبل در مسند احمد (ج1، ص222) بیهقی در السنن الکبری (ج9، ص207) عبدالرزاق صنعاني در المصنف (ج5، ص438؛ ج6، ص57؛ ج10، ص361) و بارها و با الفاظ مختلف این جریان و حدیث قرطاس را نقل کردهاند.
در کتابهای تاریخی اهل سنت نیز این جریان به صورتهای مختلف گزارش شده که البته در برخی از آنها تصریح به نام اعتراض کننده (عمر) نشده، ولی اصل وقوع این حادثه را نقل میکنند، مانند: بلاذری، انساب الاشراف (ج1، ص561)؛ طبری، تاریخ طبری (ج2، ص436)؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ (ج2، ص320)؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه (ج5، ص247) مقریزی، امتاع الاسماع (ج14، ص447)
در مجموع حدیث قرطاس در بیشتر کتابها و منابع مهم اهل سنت آمده و در ادامه منابعی که این حدیث را از غیر ابن عباس آوردهاند بر میشماریم:
منابع حدیث قرطاس از زبان عمر
چنانکه گفته شد این حدیث در منابعی از زبان افرادی غیر از ابن عباس نیز نقل شده که موید وقوع و صحت این حدیث است. برخی از منابع مهم اهل سنت که این حدیث را از زبان عمر بن خطاب خلیفه دوم نقل کردند، عبارتند از: طبرانی، المعجم الأوسط (ج5، ص287–288)؛ هیثمی، مجمع الزوائد (ج9، ص34)؛ متقي هندي، كنز العمال (ج5، ص644)؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى (ج2، ص243-244).
منابع حدیث قرطاس از زبان جابر بن عبدالله:
همچنین منابعی که این حدیث را از زبان جابر بن عبدالله انصاری نقل کردند، عبارتند از: ابن سعد، الطبقات الكبرى (ج2، ص243 و 244)؛ احمد بن حنبل، مسنداحمد (ج3، ص346)؛ نسایی، السنن الكبرى (ج3، ص435)؛ هیثمی، مجمع الزوائد (ج4، ص214-215)؛ أبويعلى موصلي، مسند أبي يعلى (ج3، ص393، 394، 395)؛ ابن حبان، الثقات (ج7، ص342).
[1]. احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دارصادر، بی تا، ج1، ص222؛ بخاری، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، چ اول، 1418ق، ج1، ص37؛ ج4، ص31؛ ج5، ص137؛ ج7، ص9؛ ج8، ص161؛ مسلم، صحیح مسلم، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، چ اول، 1420ق، ج5، ص75و76؛ بیهقی، السنن الکبری (سنن بيهقي)، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج9، ص207؛ عبدالرزاق الصنعاني، المصنف، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، بیجا، منشورات المجلس العلمي، بیتا، ج5، ص438؛ ج6، ص57؛ ج10، ص361.
[2]. ابن حجر، تهذيب التهذيب، بیروت، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، چ اول، 1404ق، ج5، ص244.
[3]. همان.
[4]. فسوی،(م277ق)، المعرفة و التاريخ، تحقيق اكرم ضياء العمرى، بيروت، مؤسسة الرسالة، چ دوم، 1401ق، ج1، ص515؛ ابن کثیر، البداية و النهاية، بيروت، دار الفكر، 1407ق، ج8، ص296؛ ابن عبدالبر، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، چ اول، 1412ق، ج3، ص934؛
[5]. نووي، شرح صحيح مسلم، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق، ج15، ص189.
[6]. ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، بیروت، دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چ اول، 1419ق، ج2، ص9؛ آلوسى، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بیروت، دارالكتب العلميه، چ اول، 1415ق، ج2، ص83.
[7]. ابن حجر، تهذيب التهذيب، پیشین، ج 5، ص 244.
[8]. ابن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، چ اول، 1410ق، ج2، ص280؛ ابن اثیر، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بيروت، دار الفكر، 1409ق، ج3، ص188؛ صالحی شامی، سبل الهدى، بيروت، دار الكتب العلمية، چ اول، 1414ق، ج1، ص372.
[9]. ابن سعد، پیشین، ج2، ص188؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب، چ اول، 1423ق، ج18، ص275؛ طبرانی، المعجم الاوسط، بیجا، دار الحرمين للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق، ج5، ص288؛ متقی هندی، کنز العمال، تحقیق شیخ بکری حیانی و السقا، بیروت، مؤسسة الرساله، 1409ق، ج7، ص243؛ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق، ج9، ص34.
[10]. احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دارصادر، بیتا، ج3، ص346.
[11]. ابن سعد، پیشین، ج2، ص188؛ أبو يعلى موصلي، مسند أبي يعلى، بیجا، دار المأمون للتراث، تحقيق حسين سليم أسد، چ دوم، بیتا، ج3، ص395؛ هیثمی، پیشین، ج4، ص214؛ عبد الرحمن أحمد البكري، من حياة الخليفة عمر بن الخطاب، بيروت، الإرشاد للطباعة والنشر، چ هفتم، 2002م، ص106.
[12]. ر.ک: نووي، شرح صحيح مسلم، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق، ج1، ص14.
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.